مطالعات نسل کشی
مطالعات نسل کشی یک رشته تحصیلی دانشگاهی است که در مورد نسل کشی تحقیق می کند. نسل کشی در اواسط دهه 1940 با کار رافائل لمکین که نسل کشی را ابداع کرد و تحقیقات نسل کشی را آغاز کرد و موضوع اصلی آن نسل کشی ارامنه و هولوکاست بود، به یک حوزه مطالعاتی تبدیل شد. هولوکاست موضوع اصلی مطالعات نسل کشی بود که به عنوان یک رشته جانبی مطالعات هولوکاست شروع شد و این رشته در دهه 1990، زمانی که نسل کشی رواندا رخ داد، انگیزه بیشتری دریافت کرد. این حوزه در دهه 2010 از طریق شکلگیری یک حوزه جنسیتی جذابیت بیشتری پیدا کرد. این حوزه پیچیدهای است که بر روی اصول تعاریف اتفاق نظر وجود ندارد و رابطه پیچیدهای با علوم سیاسی جریان اصلی دارد. در دهه های پایانی قرن بیستم و دهه اول قرن بیست و یکم از تحقیقات و علاقه مجددی برخوردار شده است. این یک مکتب فکری مرتبط و در عین حال اقلیت است که هنوز به جایگاه اصلی در علوم سیاسی دست نیافته است.
تاریخ
پس زمینه
آغاز تحقیقات نسل کشی در حدود دهه 1940 زمانی که رافائل لمکین، وکیل یهودی لهستانی، شروع به مطالعه نسل کشی کرد، آغاز شد. لمکین که به عنوان "پدر کنوانسیون نسل کشی" شناخته می شود، اصطلاح نسل کشی را اختراع کرد و در طول جنگ جهانی دوم به مطالعه آن پرداخت. در سال 1944، کتاب قانون محور لمکین ایده او را درباره نسل کشی معرفی کرد که او آن را «تخریب یک ملت یا گروه قومی» تعریف کرد. پس از انتشار کتاب او، بحث و جدل در مورد تعریف خاص آغاز شد. بسیاری از محققان بر این باور بودند که نسل کشی به طور طبیعی با کشتار جمعی مرتبط است، هولوکاست اولین مورد است. چندین محقق دیگر نیز وجود داشتند که معتقد بودند نسل کشی تعریف بسیار گسترده تری دارد و به طور جدی با هولوکاست مرتبط نیست. لمکین در کتاب خود نوشته است که "نسل کشی فیزیکی و بیولوژیکی همیشه با نسل کشی فرهنگی یا حمله به نمادهای گروه یا دخالت خشونت آمیز فعالیت های فرهنگی پیش می آید." برای لمکین، نسل کشی نابودی فرهنگ یک گروه است، حتی اگر خود گروه به طور کامل نابود نشوند.
دهه 1990
با شروع به عنوان یک زمینه جانبی برای مطالعات هولوکاست، چندین محقق تحقیقات لمکین در مورد نسل کشی را ادامه دادند و در دهه 1990 شاهد رشد قوی در مجلات دانشگاهی، مانند مطالعات و پیشگیری از نسل کشی و مجله تحقیقات نسل کشی، در این زمینه بودیم. دلیل اصلی این افزایش تحقیقات را می توان در نسل کشی رواندا در دهه 1990 جستجو کرد که به دانشمندان غربی نشان داد که نسل کشی رواج یافته است. علیرغم رشد در دهه های قبل، این مکتب فکری در اقلیت باقی ماند که به موازات، به جای گفتگو با کار در زمینه های دیگر خشونت سیاسی، توسعه یافت و دانشمندان علوم سیاسی جریان اصلی به ندرت با جدیدترین کارها در مورد مطالعات تطبیقی نسل کشی درگیر شدند. . چنین جدایی پیچیده است، اما حداقل تا حدی ناشی از ریشه های علوم انسانی و تکیه بر رویکردهای روش شناختی است که جریان اصلی علوم سیاسی را متقاعد نمی کند. علاوه بر این، مطالعات نسلکشی به صراحت به فعالیتهای بشردوستانه و عمل به عنوان یک فرآیند متعهد است، در حالی که نسلهای قبلی محققانی که نسلکشی را مطالعه میکردند علاقه چندانی در میان مجلات علوم سیاسی یا ناشران کتاب پیدا نکردند و تصمیم گرفتند مجلات و سازمانهای خود را تأسیس کنند.
دهه 2000
در دهه 2000، حوزه مطالعات تطبیقی نسل کشی فاقد اجماع در مورد تعریف نسل کشی، گونه شناسی (طبقه بندی انواع نسل کشی)، روش تحلیل مقایسه ای و چارچوب های زمانی بود. آنتون وایس وندت مطالعات تطبیقی نسل کشی را که شامل یک هدف فعالانه برای جلوگیری از نسل کشی است، به عنوان یک شکست در پیشگیری از نسل کشی توصیف می کند.
دهه 2010
در دهه 2010، علیرغم رشد در میزان تحقیقات، بورسیه نسل کشی به ندرت در مجلات اصلی رشته ای ظاهر شد.
فیلد جنسیت
در سال 2010، مطالعه نسلکشی مرتبط با جنسیت، یک حوزه مطالعاتی جدید بود و به عنوان یک موضوع تخصصی در حوزه وسیعتر تحقیقات نسلکشی مورد توجه قرار گرفت.